1 - آیا در حال حاضر از زندگی در خانواده تان احساس خوشی می کنید ؟
2 - آیا احساس می کنید که در حال حاضر با دوستان زندگی می کنید ، با مردمی که دوستشان دارید و به آنان اعتماد می ورزید و آنان نیز متقابلا دوستتان دارند و به شما اطمینان دارند ؟
3 - آیا عضوی از خانواده شما بودن ، خوشایند و هیجان انگیز است ؟
بله ، خانواده هایی وجود دارند که افراد آن ، خانواده را محلی دلپذیر و با ارزش می دانند . اما بسیار کسان ، سالیان سال در خانواده هایی زندگی می کنند که برایشان تهدید است و سر بار و مایه زحمت .
اگر پاسخ شما به هر سه سئوال بالا " بله " است ، مطمئن هستم که شما در خانواده ای که نام آن را بالنده می نامم زندگی می کنید . اگر پاسخ شما " نه " یا " غالبا نه " است ، احتمالا در خانواده ای زندگی می کنید که کم و بیش دجار آشفتگی است .
در خانواده های آشفته و ناراحت ، جو منفی را خیلی سریع و آسان می توان احساس کرد . هر وقت در چنین خانواده ای باشم به سرعت احساس می کنم که ناراحتم . گاهی محیط آن چنان سرد است که گویی یخ زده اند ؛ فضا فوق العاده مؤدبانه است و بی حوصلگی به وضوح مشهود است . زمانی دیگر احساس می کنی که همه چیز به طور مداوم مثل فرفره به دور خود می چرخد ، و سرگیجه می گیری و نمی توانی تعادلت را بازیابی . گاهی امکان دارد که نوعی حالت اعلام خبری احساس شود ، مانند آرامش قبل از طوفان ، که ممکن است در هر لحظه رعد و برق بدرخشد . و گاهی نیز هوا سرشار از رمز و راز است ، مانند محیط ستادهای جاسوسی . وقتی در یکی از چنین شرایط نا آرام هستم ، بدنم به شدت واکنش نشان می دهد . معده ام درد می گیرد ، خیلی زود در ناحیه گردن ، شانه و همینطور سر ، احساس درد می کنم . پیشترها متحیر بودم آیا بدن کسانی هم که در چنین خانواده هایی زندگی می کنند هم واکنشی همانند بدن من دارند ؟ یا نه ؟ بعدها ، وقتی آنان را بهتر شناختم و آن قدر احساس آزادی می کردند که بگویند زندگی در خانواده شان شبیه چیست ، دریافتم که آنان نیز احساسی شبیه احساس من دارند . بعد از آن که چنین تجربه ای بارها و بارها تکرار شد ، متوجه شدم که چرا بیشتر افراد خانواده های پریشان ، دچار بیماریهای جسمی هستند . در واقع بدن آن هاا در برابر جوی غیر انسانی ، واکنشی غیر انسانی نشان می داد .
در خانواده ها ی آشفته ، وضع بدن و چهره افراد ، بیان کننده وضع ناخوشایند آنان است . بدن ها شق و سفت ، یا دولا و خمیده ، چهره ها عبوس و غمگین و یا مانند صورتکی بی احساس به نظر می رسد : چشم ها فرو افتاده است و نگاه ها از مردم می گریزد . بدیهی است که گوشها نمی شنوند . صدا هم یا خشن و گوشخراش است یا به سختی قابل شنیدن .
نشانه دوستی در میان افراد خانواده کم است و شادی از وجود یکدیگر ناچیز . گویی همبستگی خانوادگی ، نوعی وظیفه است و افراد خانواده ، صرفا تلاش می کنند تا یکدیگر را تحمل کنند . گهگاه افرادی را در خانواده های پریشان دیده ام که سعی دارند با حرف هایشان جو موجود را سبک کنند ولی گفته هایشان به هدر می رود . در چنین مواقعی اغلب شوخی ها هم گزنده و طعنه آمیز و بی رحمانه اند . بزرگترها آن قدر سرگرم امر و نهی به فرزند خود هستند و به او بکن و نکن می گویند که هرگز نمی فهمند او کیست و هرگز از وجود او به عنوان یک انسان ، لذت نمی برند . در نتیجه ، فرزند هم هیچ گاه از پدر و مادر به عنوان دو انسان بهره مند نمی شود . گاهی این مطلب که افراد خانواده ای ناراحت ، می توانند از وجود یکدیگر لذت ببرند ، باعث تعجب شدید آنان می شود ..
برای چند دقیقه خواندن این مطالب را کنار بگذارید و کمی در باره خانواده هایی فکر کنید که می شناسیدشان و صفت " آشفته " برای آن ها برازنده است . آیا خانواده ای که در آن پرورش یافته اید ، دارای بعضی از این ویژگیها بوده است ؟ خانواده ای که در حال حاضر در آن زندگی می کنید چطور ؟ آیا می توانید نشانه هایی از ناراحتی کشف کنید که قبلا از آن آگاه نبوده اید ؟
و چه تفاوت فاحشی است میان آن که عضو خانواده ای آشفته باشیم و یا خانواده ای بالنده !
در یک خانواده بالنده ، در هر لحظه ای می توانم نشاط و سرزندگی ، اصالت ، محبت و علاقه را احساس کنم . حس می کنم که علاوه بر مغز ، قلب و روح هم حضور دارند . احساس می کنم اگر در چنین خانواده ای زندگی می کردم به سخنانم گوش فرا می دادند و من عم علاقمند می شدم که به سخنان دیگران گوش فرا دهم ؛ دیگران رعایت حال و خواسته مرا می کردند و من هم علاقه پیدا می کردم که برای دیگران ارزش قائل بوده و رعایت آن ها را بکنم . قادر می بودم که آشکارا محبت خود را ابراز نموده و یا در صورت لزوم همدردی کنم ؛ از خطر کردن نمی ترسیدم زیرا هر فرد خانواده ام متوجه بود که با خطر کردن من ، حتما اشتباهاتی رخ خواهند نمود و اشتباهات من ، خود نشانه ای است از رشد کردن من . احساس می کردم انسانی هستم که از حقوقی برخوردارم ؛ دیگران مرا می بینند ، برایم ارزش قائلند و دوستم دارند ، و آَشکارا خواستار آنند که منهم دیگران را ببینم ، برایشان ارزش قائل باشم و دوستشان بدارم .
هر کسی می تواند سرزنده بودن در چنین خانواده ای را ببیند و بشنود . حرکات بدن ها ملیح و حالت چشم ها آرمیده است . هر کس به دیگری نگاه می کند نه به ورای وجود او ، و افراد با آهنگی پر مایه و روشن حرف می زنند . در روابطشان با هم روانی و هماهنگی وجود دارد . حتی وقتی خردسالند به نظر گشاده رو و مهربان می آیند و بقیه افراد خانواده هم با آن ها مثل آدم های بزرگ رفتار می کنند .
هر خانه ای که این افراد در آن زندگی می کنند ، گرایش دارد که سرشار از نور باشد .
منبع : People Making : Satir Virginia - 1916 - 1988
ترجمه : دکتر بهروز بیرشک . - تهران : رشد ، 1391