" آنا فروید " دختر کوچک " زیگموند فروید " در سال 1985 در شهر " وین " چشم به جهان گشود و در سال 1982 در " لندن " وفات یافت . " فروید " نام او را مثل سایر فرزندانش به منظور استمرار خاطره خویشاوندان و دوستان برگزید . " فروید " در باره انتخاب نام فرزندان خود گفته بود : " من به این نکته پای بند بودم که انتخاب نام فرزندانم تابع مد روز نباشد ، بلکه یادآور خاطره عزیزانی باشد که آن ها را از دست داده ایم . با دادن نام آن ها به کودکان ، گویی دوباره به زندگی بازگشته اند . آیا برای ما ، تنها راه جاویدان شدن ، داشتن فرزندان نیست ؟ " " آنا فروید " زندگی خود را وقف روان تحلیل گری کودکان کرد . او روان تحلیل گری را در " وین " آموخت . تحلیل آموزشی وی همواره به صورتی اسرار آمیز باقی ماند . احتمال دارد که فسمتی از این تحلیل را پدرش " زیگموند فروید " به عهده گرفته باشد .
" آنا فروید " همراه با دیگر روان حلیل گران ، روان تحلیل گری کودکان را بنیان نهاد . وی در کنفرانس های آموزشی " وین " شرکت کرد و از سال 1937 اداره یک کودکستان تجربی مخصوص کودکان فقیر را در " وین " به عهده گرفت . پس از مهاجرت به انگلستان در سال 1940 ، به تأسیس " پرورشگاه های هامستد" پرداخت ، یعنی نهادی برای کودکان یتیم یا کودکانی که از والدینشان جدا شده اند .
از سال 1952 به مدیریت " کلینیک کودک درمانگری هامستد " که در آموزش و پژوهش در زمینه روان تحلیل گری کودکان اختصاص یافته بود ، منصوب گردید . همه در این فلمرو اختلاف نظری که او را در مقابل " ملانی کلاین " در باره روش های روان درمانگری کودکان قرار داد ، تعارضی که تفصیل آن در اینجا زائد به نظر می رسد ، می شناسند .
مشکلات اواخر زندگی " زیگموند فروید " غالبا بر دوش دختر وی " آنا " سنگینی کردند و او این بار سنگین را در مدت پانزده سال پایانی زندگی پدرش ، به گونه ای تخسین آمیز به دوش کشید . " فروید " در وجود دختر خود "آنا" مانند آنچه در " مینا برنایس ( خواهر زن خود - که مدت ها او را در کارهای خویش مشارکت داد - یافته بود ، همنشینی بی مانند و همکاری طراز اول یافت . " آنا " نیز در عین پیوستن به اثر پدرش ، تأثیر ویژگی خود را بدان بخشید .
" آنا " در 1930 به دلیل بیماری پدرش ، خطابه او را که باید در خانه " گوته " به مناسبت اعطای جایزه " گوته " از طرف شهر " فرانکفورت " به " فروید " ایراد می گردید ، قرائت کرد . همچنین در 1931 وقتی که لوح یادبود در شهر " فرایبرگ " بر سردر خانه پدری فروید نصب می گردید و خیابانی در این شهر به نام " فروید " نامگذاری می شد ، " آنا " بجای پدر در این مراسم حضور یافت .
برای " فروید " که آن همه از پیری بیم داشت ، یاری " آنا " بسیار حیاتی بود ، و بی شک به او اجازه داد که مدت طولانی تری با بیماری خود دست و پنجه نرم کند . " فروید " به " لو آندره آس سالومه " نوشت : آنچه به من همواره لذت می بخشد نامش " آنا " است و شش ماه قبل از مرگ خود در صحبت از " آنا " به " ماری بناپارت " گفته بود : " من هر روز کمتر از روز پیش توانایی تنها ماندن را دارم و همواره به او واسته ام " .
به هر حال ، همراه با " آنا " در ششم ژوئن 1938 به انگلستان مهاجرت کرد و به او لقب " آنتیگون " باوفایم " آنا " را داد . ( در اسطوره های یونانی ، " آنتیگون " دختر " ادیپ " است ، دختری که عصاکش پدر نابینای خود شد ... ) .
ما زندگی نامه " آنا فروید " را با آوردن دو بند از نامه های " فروید " که اولی به " آرنولد تسوایک " در 1934 و دومی به " لوآندره آس سالومه " در 1935 نوشته شده است ، به پایان می بریم :
- " معذلک از شما پنهان نیست که سرنوشت ، به جبران بسیاری از محرومیت ها ، به من موهبت داشتن دختری را داده است که در کیفیات غم انگیز نمی توان او را کمتر از " آنتیگون " دانست .
- " نمی دانم بایستی به چه درجه ای از خوبی و خوشخویی نائل آمد تا بتوان وحشت و نفرت پیری را تحمل کرد ؟ طبعا من بیش از پیش در توسل به مراقبت های " آنا " خلاصه شده ام و همانطور که " مفیستوفلس " گفته است : " سرانجام ما به آنچه خود آفریده ایم وابسته می شویم " ، و در هر حال به وجود آوردن آن ها کار خردمندانه ای بوده است . ( Mephistopheles مفیستوفلس یکی از اشخاص افسانه " فاوست " اثر " گوته " است . "گوته" در اثر خود این شخص را با درجه ای از توانمندی نشان می دهد که مظهر عقلی شیطانی است ، عقلی که در انسان این توهم را به وجود می آورد که می تواند همه چیز را بفهمد و بر همه چیز جهان استیلا یابد ... ) .
منبع : روان شناسی ژنتیک 2 از روان تحلیل گری تا رفتارشناسی - دکتر منصور و دکتر دادستان