پدر زن به ظاهر دین شناس متمول می گوید :
" مهریه دخترم را آموزش دین قرار داده ام و چون داماد طلبه است و توان مالی بالایی ندارد ، یک آپارتمان با جهیزیه ای کامل به او هدیه داده ام که با دختر با ایمانم ، با کمال راحتی و آسایش زندگی کنند و غم چیزی را نخورند ! ".
کمتر از دو سال بعد
هنوز دو سال از زندگی مشترک این زن و شوهر ، نگذشته بود که دختر خانم ، در پی انتظارات بی حد و مرز و بی منطق مادر و تأیید آن از سوی پدر ، و نیز سستی شخصیت شکل ناگرفته خود ، درب خانه ای که موقتا برای آسایش ، به آنان هدیه داده شذه بود را به روی شوهر بسته و او را یکه و تنها بدون کمترین وسایل شخصی ، در خیابان ، واگذارد !
بدنبال این مشکل ، داماد به یکی از مراکز مشاوره و خدمات روان شناختی مراجعه می کند، در حالی که دختر به دادگاه خانواده برای به اجرا گذاردن مهریه و درخواست نفقه !!!
مهریه ای که " آموزش دین " است . مشاور روان شناس پس از برگزاری یک جلسه حضوری با طرفین ، از خانواده ها میخواهد که در جلسات بعدی مشاوره شرکت نمایند .
داماد به همراه خانواده خود با تمام وجود و مشتاقانه در تمام جلسات شرکت کرد ولی از طرف عروس خانم ، خود ایشان و فقط پدر پر مدعا و خام وی ، در جلسات شرکت فرمودند . عروس خانم در جلسه ای که مراجعه کرده بود از پدر خواست اجازه دهد به طور خصوصی با مشاور صحبت کند و در آن جلسه به مشاور گفت :
شوهرم را دوست دارم ولی به خاطر کسالت مادرم ناچارم مراقب سلامتی او باشم !!
و : دلم برای دیدن شوهرم تنگ شده است کاری یکنید که من بتوانم در کنار همسرم زندگی کنم .
به دنبال این مطلب از سوی زن ، مشاور روان شناس ، از پدر نیز توضیحاتی خواست ، پدر گفت : همینطور است . دخترم به شوهرش خیلی علاقمند است ولی همسرم نمی خواهد زندگی آنان پا بگیرد و ما هم حریفش نمی شویم !!
داماد می گوید : من از هر راهی میروم که بلکه بتوانم همسرم را از زندانی که پدر و مادر ظالمش برای همسرم قرار داده اند جدا کرده و با یکدیگر به زندگی خود بپردازیم ، نتوانستم . تا آن که ناگزیر شدم به دادگاه خانواده مراجعه نموده و دادخواست عدم تمکین دهم . اما همین اقدام را هم خانواده ستمگر همسرم ، تهدیدی برای زندگی من و همسرم دانستند و ذهن همسر ساده لوح مرا مغشوش کردند و متأسفانه او هم در دام شیطان نفس پدر و مادر بی فکرش افتاد و در تهمت هایی که بر من روا داشتند سکوت کرده و رضایت داد .
چهارشنبه 4 تیر 93 در پی وقت قبلی از دفتر مشاوره روانشناختی ، برای زوجین ، عروس خانم از حضور در جلسه مشاوره امتناع کردند ، داماد به تنهایی حاضر شد و گفت : همسرم به همراه پدرش قصد رفتن به شهرستانی را دارند که رضایت من در آن نیست .
پنجشنبه 5 تیر 93 مشاور روان شناس با مشاوران سنتی داماد تشکیل جلسه می دهند و مفاد جلسه این می شود که زوجین به مصالحه پیشین عمل نمایند .
جمعه 6 تیر 93 داماد متدین از سوی مشاور روان شناس و مشاوران سنتی ، به توسل در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها توصیه می شوند .
شنبه 7 تیر ماه 93 عروس خانم به اصرار و همراه پدر به منظور درخواست طلاق به دادگاه خانواده مراجعه می نمایند !
دختری که از خود یک جو اراده و اختیار نداشت !
خانواده ای که تشکیل شده است از مادر - پدر و دختری که در داستان ما نقش خانواده دختر را بازی می کنند ، با نشانگان قطعی و تظاهر OCPD زندگی دخترک خام خود را به نابودی کشاندند و باورهای یک مرد جوان را که تنها 22 سال داشت با بن بست مواجه نمودند .
آیا باید از چنین والدینی اطاعت کرد ؟
آیا بهشت زیر پای این چنین پدر و مادرانی است ؟
این بود داستان غم انگیز خانواده OCPD که ماه مبارک رمضان 1393، بر آنان نیز روی آورد .
جالب اینجاست اینان که غاصبانه و ظالمانه دختری را که با کلمات شارع مقدس دین مبین اسلام به یکدیگر محرم شده است ، با بازی دادن احساسات و عواطف پاک وی و تظاهر به بیماری مادر و عاق والدین پدر و این حربه های پوسیده ، حق آن جوان مظلوم و دخترک خود را ضایع کرده اند و خم به ابرو نمی آورند .
پسر می گوید هر روز به بهانه ای از درب خانه همسرم عبور می کنم و با یاد همسرم ، مهربانی ها و خاطرات شیرینمان ، وقت می گذرانم .
جالب اینجاست یک چیز جالب مشاهده کردم و آن اینکه مادر خانم و پدر خانمم در منزلشان ، جلسه ختم قرآن منعقد کرده بودند !!!!!!!!!!! قرآنی که در روایت معصوم علیه السلام داریم که :
رب تال القرآن و هم یلعنهم
چه بسیارند آنان که قرآن تلاوت می کنند و حال آن که قرآن ، آنان را لعنت می کنند .
کسی نیست به این پدر و مادر های بی سواد و کوته فکر ، و به این دختران ساده لوح و بی مسئولیت بگوید : شما اول بفهمید در قرآن چه نوشته و به آن عمل کنید ، بعد در خانه خود جلسات قرآن منعقد کنید و گروهی از مردم بیچاره و بی خبر از همه جا را به مجلس گناه خود بخوانید .